Monday, January 19, 2009

فقط پيشرفت

توماس اديسون به خبرنگاری که از او پرسيد، پس از یيست و پنج هزار بار تلاش برای اختراع باطری و شکست در اين زمينه چه احساسی دارد، گفت "شکست؟ من شکست نخورده ام. من اکنون بيست و پنج هزار روش را که به ساختن باتری منجر نميشود، پيدا کرده ام."ه
چند بار اين ماجرا را خوانده ام وشنيده ام و هر بار، در دلم ايمانی عظيم به حضورم در اين دنيا بوجود آمده. ايمان به اينکه در راهی که در پيش دارم، شکست معنايی ندارد. فقط پيشرفت است و حرکت. فقط.ه
بايد کاری کنم تا در لحظه های نگرانی از راهی که در پيش دارم و يا ياس از نرسيدن به منظور دلخواهم، اين گفته مثل همان لامپی که اديسون کشف کرد، روشنم کنه.ه

پ ن
اين بار در کتاب انديشه های ماندگار، نوشته ی وين داير، بخش ترس و شجاعت، اين ماجرا را خواندم.ه

5 comments:

  1. امروز بعد از مدتها به وبلاگ کتابهای صوتی سر زدم و همین کتاب را با صدای دلنشین شما دانلود کردم و تا الان فصل اول را گوش دادم. خسته نباشی، خدا قوت :)ه

    اما در مورد شکست، با توجه به همان فصل اول که می گفت باید انتخاب آگاهانه داشته باشیم؛ اگر انتخابمان آگاهانه نباشد، با وجودی که حرکت هم می کنیم اما ممکن است پیشرفت حاصل نشود و این یعنی شکست در مقیاس هدفی که از نظر افتاده.ه
    به نظر من ادیسون وقتی گفته که شکست نخورده است به این منظور نبوده که کلا شکست وجود ندارد. در مسیر هدف مشخصش، حق با او بوده و شکستی نخورده است.ه

    ReplyDelete
  2. بانو ه جان

    فکر ميکنم منظورت اينه که برای مثال اديسون هدف درستی رو انتخاب کرده بود و به همين دليل به نتيجه نرسيدن دليلی برای شکست نبوده.ه
    بنظر من اما اين مفهوم از اين فراتره.يِعنی انتخاب هدف، چه بزرگ و چه کوچک هم خودش بخشی از قدمهای زندگی ماست. و پس از هر قدم ما ممکنه به نتيجه ی دلخواه نرسيم.نرسيدن به نتيجه ی دلخواه رو نبايد تعبير به شکست کرد. نتيجه فقط نتيجه است . حالا با توجه به نتيجه قدم بعدی را برميداريم.و اگر اينجوری نگاه کنيم، ميشه همش حرکت به جلو. ولی اگر بدون توجه به نتيجه، هی کاری را تکرار کنيم ميشه دور خود گشتن.ه
    مثلا اديسون وقتی در يک آزمايش نتيجه ی دلخواهش رو نمیگرقته، حداقل اين بوده که ديگه راه اشتباه قبل رو تکرار نميکرده و اين براش مثل يک کشف بوده، کشف راهی که به نتيجه نميرسه.حالا اگه هدف هم درست نباشه، يکجايی آدم بايد به اين نتيجه برسه که هدفش درست نيست و اصلاحش کنه. و شايد اديسون هم جايی به اين نتيجه ميرسيد که باتری چيزی امکان ناپذيره.ه

    ReplyDelete
  3. اون جا که گفتی "دور خود چرخیدن" را می شود به زبان دیگر گفت: شکست. یعنی هم قدم اولیه برای انتخاب هدف درست نبوده، هم حتی به همان هدف غلط نرسیده هم توجه به این اشتباه نکرده و دوباره آن را تکرار کرده است.ه

    در کل به نظر من شکست و پیروزی نسبی اند، اما هر دو باید بررسی شوند.ه

    ReplyDelete
  4. ميدونی بانو جان، فکر کنم هيچ چيزی نه اسمی داره و نه معنايی. ماييم که بهش معنا ميديم. دور خود چرخيدن، جلو رفتن، شکست همه از ما به نتيجه ای اطلاق ميشن. همون که گفتی نسبی هستند.هر کس بايد ببينه کدوم بيشتر بهش انرژی ميده و براش کار ميکنه.ه

    ReplyDelete
  5. خيلي خوبه كه آدم هر لحظه در اين آگاهي باشه و با يه لغزش كه ميكنه نااميد نشه. به نظر من توي اين دنيا اگه شكست نباشه واقعا" پيروزي ديگه معنايي نداره

    ReplyDelete