خاطرات قدرت پيوند دهنده ی عجيبیی دارن.هرچقدر قديميتر باشند و طولانی تر، شديد تر. برای همينه که وقتی در اين دنيای درندشت، همکلاسی های دبستانت رو پيدا ميکنی، در اولين نگاه به مرد يا زنی به ظاهر نا آشنا، چقدر بهش احساس نزديکی ميکنی و پس از چند دقيقه گفتگو که در طنين صداش و زاويه ی نگاهش، چهره ی اون دختر يا پسر بچه ی هفت هشت ساله رو پيدا کردی، به سرعت، رودخانه ای از گفتنی ها و شنيدنی ها روان ميشه. خودت رو در فضايی حس ميکنی با همون صفا و صميميت بچگی. در ميان دوستانی که هيچکدام مثل قبل نيستند و گرد و خاک حدود سی سال عمر روشون نشسته و همه به هم ميگن "تو اصلا عوض نشدی"ه
چه لذتی داره که اون دخترک پر جنب و چوش کودکيت را در نگاه بقيه ی همکلاسيهايت پيدا کنی. من همونم. تو همونی. دوباره ديدن و نوازش کودکي هامون، موهبت بزرگيه. و داشتن دوستانی که اون رو به يادت بيارن زهی سعادت.ه
.
ديشب، در کنار گروهی از ياران دبستانی، ساعتها برايم چون دقيقه گذشتند. وقتی ازمون پرسيدند چی گفتين، نميدونستيم از چه گفتيم. اما گفتيم وشنيديم و خنديديم و لذت برديم. چه خوبه که روزی کودک بوديم. چه خوب که بزرگ شديم. چه خوب که دوستان کودکی را در بزرگی ببينيم. چه خوب...ه
چه لذتی داره که اون دخترک پر جنب و چوش کودکيت را در نگاه بقيه ی همکلاسيهايت پيدا کنی. من همونم. تو همونی. دوباره ديدن و نوازش کودکي هامون، موهبت بزرگيه. و داشتن دوستانی که اون رو به يادت بيارن زهی سعادت.ه
.
ديشب، در کنار گروهی از ياران دبستانی، ساعتها برايم چون دقيقه گذشتند. وقتی ازمون پرسيدند چی گفتين، نميدونستيم از چه گفتيم. اما گفتيم وشنيديم و خنديديم و لذت برديم. چه خوبه که روزی کودک بوديم. چه خوب که بزرگ شديم. چه خوب که دوستان کودکی را در بزرگی ببينيم. چه خوب...ه
من معمولا نميتونم برات كامنت بزارم امروز كه بلاگر بر سر صلح گفتم بيام بهت سلام كنم .خوبي ..خوشي ..جوجه ها خوبن ؟
ReplyDeleteوای چقدر با حال .آدم باورش نمیشه دوستای دبستانش رو دوباره ببینه.من خیلی دوست دارم دوباره همشون رو ببینم به خصوص اونهایی که سالهاس ندیدم.یعنی فقط همون چهره کودکیشون یادمه
ReplyDeleteخیلی خوش شانس بودی که اینور دنیا همچین فرصتی رو پیدا کردی
دلم برات تنگ شده بود
:)
گردهمایی جالبی بوده، خصوصا که همدیگر را آنطرف دنیا پیدا کرده اید
ReplyDeleteراست ميگي عزيزترين دوستان من مال دوران دبستانم هستن.
ReplyDeleteدو هفته پیش یکی از دوستهای دبیرستانم را بعد از هفت-هشت سال دیدم. جالب بود که ما هم به هم گفتیم: اصلا عوض نشدی!ه
ReplyDeleteچه قشنگ که همديگر رو از اين راه دور پيدا کرديد.اين کامنت دوني مشکل نداره.چون هر وقت که مي خوام کامنت بذارم نمي شه
ReplyDeleteخوش به حالتون، ما تو همین جا، تو همین شهر دربه در دنبال دوستای اونموقعمون میگردیم و پیداشون نمیکنیم. حالا شما کامیونیتی هم با دوستای دبستانی درست کردید. جالبه
ReplyDeleteبه لطف
ReplyDeletefacebook
موفق شديم همديگه رو پيدا کنيم.ه
از بيست و سه نقر يافته شده، هفت نفر در ايران هستند و بقيه پراکنده در دنيا.ه
اونشب چند تا از ساکنين کانادا و امريکا جمع شده بودند.ه
اين دنيا واقعا کوچک شده.ه
ها .. حالا بذار من این پست رو برای همسر جان بخونم .. تا بسوزه از این که وقتی می تونست بیاد آمریکا فکر کرد باید بمونه ایران رو از نو بسازه ..
ReplyDeleteمهروش جان
ReplyDeleteاينقدر اين يار دبستانی ما را نسوزان
:)
حتما در ايران چيزهايی را ساخته.ه
به اميد ديدار در ايران يا هرجای ديگر.ه
چه قشنگ ! خوش به حالتان که یاران دبستانی را می بینید
ReplyDelete