Monday, September 21, 2009

موش موشک

موشی دیشب موقع خواب گفت می خواد پایین تخت بخوابه. پایین، در عرض تخت و بدون بالش، قلمبه شد و خوابید. چهار ینج تا عروسک گنده رو گذاشت جای خودش روی بالش. گفت اونها میخوان امشب روی بالش من بخوابن. روشون هم پتوی خودش رو کشید. با توجه به سابقه ای که ازش داشتم، وقتی می خوابیدم، جابجاش نکردم و گذاشتم همونطور چهار چنگولی بمونه. ظاهرا مادر طاقت نیاورده بود و در یک گردش نصفه شبانگاهی، نوه اش رو جابجا کرده بود تا راحت بخوابه و شر عروسکها رو هم از روی تخت کنده بود. نصفه شب با صدای گریه و جیغ و دادش بلند شدیم. بیدار شده بود و دیده بود، عروسکها رفتن پایین و خودش مثل معمول روی بالش و در طول تخت خوابیده. یکربعی طول کشید که تا اوضاع آروم شد. البته آخر سر، عروسکها اومدن سر جای قبلیشون و موشی هم برگشت ته تخت.ه
یکی از چیزهایی که روانشناسی امروز به ما میگه اینه که تا جایی که میشه، بچه ها رو بگذاریم تا تصمیم های مربوط به خودشون رو بگیرن و حتی فرصت اشتباه و اذیت شدن و شکست خوردن رو هم بهشون بدین. (چیزی که ما از روشی دریغ کردیم) حالا موشی انگار از قبل می دونسته که در خونه ی ما، اوضاع از چه قراره، با ابزار های کافی برای به کرسی نشوندن تصمیم هاش اومده. یکی از اون ابزار ها هم استعداد و علاقه اش در تولید صداهای با فرکانس بالاست.ه
.
موشی با تلفن با پدربزرگ و مادربزرگ در ایران حرف میزنه. ازش سوالی میکنند. میگه "من که نمیدونم. آخه من بعضی چیزها رو می دونم. بعضی چیزها رو نمیدونم." میگم "مامان جان، خوشحالم که زود به قسمت، آن کس که نداند و بداند که نداند، رسیدی."ه
.
موقع شب بخیره ولی نمی خواد بوس بده. مادر میگه من بوس هم میخوام. میگه نمی تونم بوس بدم. مادر می پرسه چرا. میگه بوسم رو توی تخت جا گذاشتم. مادر میگه خوب برو بیارش. اومده توی اتاقش و برگشته دم در اتاق مادر و دستش رو دراز کرده بطرف مادر و میگه بیا بگیر. مادر میگه بوس رو که با لب می کنن نه با دست. میگه آخه نگذاشتمش توی دهنم.ه
.
وقتی کاری میکنه که من ناراحت می شم، تا می بینه حالتم داره عوض میشه، میگه "مامان، دوستت دارم." چه خوب متوجه اعجاز این جمله شده و ازش بعنوان عصای جادویی استفاده می کنه. راستی چرا ما اینکارو نمی کنیم؟ هان؟
.
.
پ ن: خیلی وقت بود که از این معلمِ فسقلیِ دوست داشتنی ام، که دایم در خونه مون می دوه و جیک جیک میکنه، ننوشته بودم. واقعا زندگی بدون وجودش، بدون صدای دویدنش، بدون بلبل زبونی هاش، بدون صدای خنده هاش و حتی گریه هاش، بی مزه بود.ه

12 comments:

  1. من هم خیلی دلم برای شنیدن شیرین زبونیهای موش موشک فسقلی شما تنگ شده بود. آدم میتونه ساعتها بشینه و فارغ از این دنیا به حرفهای این فسقلی ها فکر کنه و شاد بشه. خدا حفظش کنه و سایه شما همیشه بالای سر دخترای گلتون باشه تا همیشه شاهد موفقیت هاشون باشید

    ReplyDelete
  2. از تصور صدای بلند گریه اش و این که همه دارن چپ چپ مادر را نگاه میکنن مردم از خنده.

    ReplyDelete
  3. قسمت بوسش خیلی بانمک بود.
    ننه قدقد

    ReplyDelete
  4. ای جان، موش موشک شیرین با نمک. ببوسش این دختر موش موشی رو از طرف من!

    ReplyDelete
  5. salam
    khaily neveshtehatun ro doost daram...hame unayi ke nakhunde boodam ro khundam...khaili ghashang minevisin!nemidoonam razesh chie ke man doost daram!...
    neveshteye dar mored ezdvajetun mano be fekr bord!nemidoonam..vaghean un risk dorste..alan ba inke khodam fekr mikonam dide dini daram ama migam na bayad ba shenekhat bashe va ye joorayi vase khodam "tojih" mikonam!nemodunam....faghat midoonam ye bozorgi gofte bood (to hamin mazmoon) ke ezdvaj yani 3 rooz shady 3 mah namzadi 3 sal eshgh 30 sal tahamol(taghriban midoonam joz thamolesh hamsho ghalat goftam :) ) va ostade 70 sale fizikemun behemun migoft ghashnagtarin ghesmate zendi hamun tahamole..unja adam kuchektarin roohiyat hamsaresh ro mishnase!va bahash rah miyad..un yeki ham rah miyad!....
    nemidoonam dorost migoft ya na!!!!

    ReplyDelete
  6. سلام
    راستی یه مدته یکی خیلی سعی کرده منو برگردونه به نوشتن ..یه وبلاگ زدم...اما غیر فعاله!بعد از اولین پست دیگه هیچ پستی نذاشتنم....خیلی دوست دارم بنویسم از همه چیز ...اما...
    من نمیخوایتم آدرس وبلاگم رو تا قشنگ راه نیوفتاده به کسی آدرس بدم...مخصوصا اینکه پست اولش یه پست کاملا شخصیه...خوندن اون برای دیگران شاید اتلاف وقت باشه!..ولی خوب ...همیجوری آدرسش رو گذاشتم شاید ترغیب بشم کم کم راه بندازم!

    ReplyDelete
  7. سلام پريسا جان
    من آزاده وبلاگ نيلگون هستم
    لاله عزيز يكي از بهترين دوستاي مجازي منه
    نمي دونستم دوست مشترك هم داريم و علاوه بر اين موشي موشي منم همسن موشي خانم شماس
    اونم خيلي شيرين و عزيزه
    و البته وولوم صداش هم واقعا بالاس
    خدا همه شون رو حفظ كنه

    ReplyDelete
  8. cheghadr bachehaye in dore mesle hamdige hastan.Farin ham hamintore va khoob balade key bege"dooset daram"..siyasat madar hayi hastan ina..cheghadr man az neveshtehat khosham miyad va az khoondaneshoon lezat mibaram va aramesh peida mikonam...parisa jan mooshi va rooshi aziz ro beboos.enshala hamishe sedaye khandehashoon bargharar bashe

    ReplyDelete
  9. همه پستهای این چند روز گذشته را دوست داشتم و هی می خواستم که نظر بدم اما سرم خیلی شلوغ بود. الان هم انگار نظراتم خشک شده!ه

    به هر حال که موشی خوشمزه را از قول من هم ببوسش. فقط بگو جلوی خاله جیغ نزنه که خاله اصلا اعصاب مصاب نداره!! :)

    ReplyDelete
  10. به خلیل
    منهم از خواندن نظراتت در مورد نوشته ها خوشحال میشم. شاید چون در سن و شرایطی از زندگی هستی که من دیگه نیستم و دوست دارم بدانم از آنجا، زندگی چطوری دیده میشه.ه
    برایت آرزوی موفقیت می کنم.ه

    به آزاده
    باید از اون اجرای خوبی که از سوسکی خانوم کجا میری کرده بودی، حدس می زدم که مامان یک موش موشی باشی.ه
    :)
    لاله هم از دوستان قدیم دانشگاه منه که الان هم همشهری شدیم.ه

    ممنون از همه ی دوستان. خدا همه ی موشی ها را حفظ کنه.ه

    ReplyDelete
  11. پریسا جان منم دقیقا" همین روند رو در مورد شازده کوچولو و سفید برفی طی کردم و حالا دقیقا" سفید برفی با همین فرکانس بالا مارو مجبور میکنه که بهش استقلال بدیم. کاری که در مورد شازده کوچولو نمیکردیم و الان هم خیلی موقع ها نمیکنیم. ولی برام عجیبه که سفید برفی هم وقتی منو ناراحت میکنه سریع میگ "مامان دوست دارم" و منم بارها با خودم فکر کردم چه اعجازی داره این جمله.

    ReplyDelete
  12. بسیار دلنشین بود . ما هم این فرصت را از محمد گرفتیم ولی غزل مثل موشی شماست ... کارش را پیش می برد
    کاش در بچه داری یک دوره آموزشی وجود داشت که ادم اشتباهاتش را بفهمد نه اینکه همه اشتباهات را سر بچه اول مرتکب شود و سر دومی تازه دستش بیاید که چی به چی است . طفلک بچه های اول

    ReplyDelete