Wednesday, September 30, 2009

طرح کاد

روشی اینا درسی عملی دارن به نام 'خانواده'* که در مورد مسایل مربوط به زندگیه. در این ترم خیاطی دارن و ترم بعد آشپزی و همینطور ترم به ترم کارهای مختلف روزمره ی زندگی رو یاد می گیرند. روشی البته از قبل خیاطی رو دوست داشت و در سالهای قبل هم در گروه فوق برنامه ی خیاطی در مدرسه، ثبت نام کرده بود. ولی امسال درسی اجباریه و همه ی کلاس باید بگذرونن. دیروز داشت از خیاطی بلد نبودن پسرها تعریف می کرد و داستانهای خنده دار در مورد کارهاشون. ه
.
طرح کاد، خودمون رو یادم اومده بود و اینکه چقدر از اتلاف وقت یک روز کامل در سالهای آخر دبیرستان برای طرح کاد حرص می خوردم. خیاطی و خانه داری و کودکیاری. برام مثل یک توهین بزرگ بود اون موقع. پسرها می تونستن خودشون انتخاب کنن چه حرفه ای رو یاد بگیرن ولی دخترها تکلیفشون روشن بود، "نشینند و زایند شیران نر". معلم این درس ها هم انگار دایم دهن کجی می کردند که اینقدر حرص و جوش کنکور نداشته باشین. دکتر و مهندس هم که بشین، آخر سر کارتون همینه، آشپزی و کهنه شوری. (اینو چند بار از دهانشون شنیده بودم. بعضی با خنده می گفتن و بعضی ها با غضب) یادم اومد از نامه ای که برای مجله ی دانشمند نوشتیم برعلیه طرح کاد دختران. نامه ای که دوبار فرستادیم و هیچوقت چاپ نشد. بهرحال من هیچ خیاطی یاد نگرفتم با وجود اینکه اون زمان کافی بود برای خوب یاد گرفتن و حیف شد. بعدا فهمیدم که فرصت خوبی رو بیخود از دست دادم.ه
.
حالا اما به روشی و هم سنهاش نگاه می کنم و اینکه این سیستم با چه آرامشی به دخترها و پسرها همه چیز را یاد میدهد. چیزهایی که بدرد زندگیشان می خورد. در همین امسال یا شاید هم سال بعد نجاری و کار با فلز و کلا کارهای کارگاهی هم دارند و روشی می گفت باید یک صندلی هم بسازیم. (همون کارهایی که من در دبیرستان آرزوم بود انجام بدم. انگار اون موقع می خواستم بگم که کارهای پسرها، کار منهم هست). در همین کلاس و بتدریج مسایل جنسی را هم می آموزند. در سال سوم دبیرستان بودیم که فکر کنم در طرح کاد به ماهم در مورد بهداشت جنسی چیزهایی گفتند البته سربسته و کوتاه. تمام کلاس به هر هر و کر کر می گذشت و خود معلممون مثل بمب خنده ی آماده ی انفجار بود وقتی درس می داد و قسمتهایی رو هم که فکر می کرد حساسیت زیاد روش هست، می گفت خودتون بخونید. یادمه که ما اسمش رو گذاشته بودیم تخمک. رویهمرفته از چهارسال طرح کاد دبیرستان من درسی از زندگی یاد نگرفتم. نمی دانم الان طرح کاد به چه صورتی درآمده. اصلا هست یا نه. احتمالا طراحانش هم قصدی مشابه اینجا داشتند. اما کار نکرد. ای کاش ما هم در مدرسه، زندگی کردن را بدون آنهمه تناقض و فشار، با آرامش ياد گرفته بودیم. و از خودم می پرسم چرا همه چیز برای ما اینفدر پبچیده و سخت و در نهایت ناموفق می شد؟ چرا گره های کور درذهن ما اینقدر زیاد بود؟ (هنوز هم هست)ه
family studies *

4 comments:

  1. طرح کاد همون طرح کارهای الکی دبیرستان بود که به اختصار بهش میگفتن کاد. از شوخی گذشته ما خیلی فرصتهای خوب رو از دست دادیم. فقط به خاطر اینکه خیلی کارها رو به زور میخواستن که انجام بدیم.چون حق انتخاب رو ازمون گرفته بودن، اگه اختیاری بود شاید با میل بیشتری انجام میدادیم. بعد از ساخت صندلی شاید خود آدم دوست داشت برای تنوع هم که شده یه کاری مثل آشپزی یا خیاطی انجام بده و با میل و رغبت هم انجام میداد. من دوستی داشتم که تعریف میکرد توی شهرشون رشته تجربی و ریاضی و فیزیک برای دخترا نداشتن ، دبیرستانهای دخترونه یا رشته علوم انسای تدریس میکردن یا هنرستان دخترونه بودند که رشته های خیاطی و کودکیاری داشتن .

    ReplyDelete
  2. طرح کاد هم از آن کپی برداریهای کورکورانه بود که زمانی در سیستم آموزشی اتفاق افتاد. من هم خاطره ی خوشی ندارم از آن روزها. برایم جالب بود که در کانادا چنین برنامه ای هست و بصورت اصولی آدمها را برای زندگی آماده میکنند

    ReplyDelete
  3. انگار دردل های مرا گفته ای ... گاهی خوشحالم که دنیایی که بچه هایم در ان زندگی می کنند به خواسته ها و نیازهایشان احترام بیشتری می گذارد ولی دلم برای خودم و هم نسلان خودم می سوزد

    ReplyDelete
  4. شاید برای اینه که اونجا آدم رو نمیبرن توی واکنش و لج و همه چیز خیلی ساده و طبیعی پیش میره.

    ReplyDelete