Wednesday, November 4, 2009

ویروس ها و آدم ها

لعنت یه این ویروس ها. به این جنگ تمام نشدنی ویروسها و آدمها. آخه چه حکمتی دیگه در خلقت اینها هست. معلوم نیست که چی هستند اصلا. آخه اگر قراره این آدمیزاد دو پا بیاد روی این زمین و بلاخره یک غلطی بکنه، ویروس دیگه چه صیغه ایه. از اون روز که مصاحبه ی تلویزیونی با پدر و مادر بچه ای که بخاطر وبروس آنفولانزای خوکی مُرده بود، گوش کردم، علاوه بر اشکهایی که همراه با دیدنشون سرازیر شد؛ یک گوشه ای از دلم، همینطور براشون عزاداره. آخه یک بچه ای بیاد و سیزده سال، پدر و مادری روز و شب نگاهش کنن و ازش نگهداری کنن و بزرگ شدنش رو ببینن و بعد یک ویروس سر در بیاره و دوروزه بکشدش؟ این ویروس آخه چه حقی داره در این دنیا؟ میشه گفت اونوقت "زندگی رسم خوشایندیست"؟ درسته که "بال و پری دارد با وسعت مرگ" ولی نباید اون پسر طفلکی بال و پری می زد آخه؟
ویروسها معلوم نیست چطوری میان توی تن ما و اون تو چه غلطی میکنند. اصلا حالم بده از از اینهمه اطلاعات که در مورد سلامتی و پزشکی ریخته دور و بر که هبچکدومش هم قطعی نیست. هر کدومشون اثری رو فکرت میگذارن ولی مسیولیتی رو بعهده نمیگیرن. امروز یک حرف میزنن و فردا یک حرف. اصلا نه، در هر زمان، هزاران نفر هی حرف می زنن، جورواجور و می فرستن روی رسانه های دنیا. نمیدونی به ساز کی برقصی؟ رفتم واکسن به موشی بزنم و فرمی رو امضا کردم که مسيولش خودم هستم و به ریسکش آگاهم. واکسن بزنی یکجور ریسک کردی، نزنی یک جور شاید هم چند جور ریسک کردی. میگن یک بیماری مغزی هست که احتمالش یک در میلیونه. با این واکسن میشه دو در میلیون. ولی احتمال ابتلا به آنفولانزای خوکی بیشتره. اونهم خودش میتونه این بیماری رو بوجود بیاره. یک تغییراتی در ساختار این واکسن داده اند که ایمنی در برابر طیف وسیعتری از ویروسها رو بوجود بیاره. حالا شک وتردید هست به این روش جدید. انگارآدمیزاد در یک لابیرنت، هی از این ور می دوه اونور که فقط زنده بمونه. یکی میگه این راه بهتره، میدوه به این راه، یکی میگه اون یکی، می دوه اونطرف. فکر میکنم، بشر با علم خیلی چیزها درست کرد، ماشین هواپیما، سفینه وبیشمار وسیله ی دیگه. ولی در دنیای آفرینش و خلقت طبیعت، هرجا انگشتش رو فرو کرده، یک چیز درست کرده، دو چیز خراب. اصلا چطور میشه به این علم ایمان داشت؟ علمی که نمیتونه هیچوقت اشراف کامل پیدا کنه، همیشه جزیی از یک کل رو مبیینه و احتمال ازش جدا نشدنیه. دانش بشر آیا توهمی بیش نیست؟
حالا اینها به کنار، بازهم میگم: یک جای کار دنیا اشکال داره. نباید بچه ها مریض بشن. نباید. ورود ویروس به بدن بچه ها باید ممنوع بشه. بخدا بچه ها گناه دارن. ویروس ها تحت نظارت کدام خدا هستند؟ خدایا، فرشته های نگهدارنده ی بچه ها رو مرخصی نفرستی!ا

11 comments:

  1. راست میگی پریسا جان
    من هم بالاخره نفهمیدم که این واکسن رو باید بزنیم یا نزنیم بالاخره.
    ممنونم از همدردیت عزیزم و امیدوارم خیلی زود بهتر بشی. این هوای دلگیر انگار به همه جا پاتک زده...

    ReplyDelete
  2. راست میگی پریسا جان
    من هم بالاخره نفهمیدم که این واکسن رو باید بزنیم یا نزنیم بالاخره.
    ممنونم از همدردیت عزیزم و امیدوارم خیلی زود بهتر بشی. این هوای دلگیر انگار به همه جا پاتک زده...

    ReplyDelete
  3. Faghat yek AmAr; agar motevasete omr-e ensanhA to keshvarhaye pishrafte afzayesh peyda karde, yeki az dalayelesh hamin pishrafthAye pezeshkie.
    Vali be nazar man dar hich chizi nabayad efrat kard va vaccin ham jozv esh mishe. Masalan doctore man nakhst ke pesaramo vaccin Able morghoon bezanam, chon be nazaresh able morghon marizi khatarnaki nist.

    Samaneh

    ReplyDelete
  4. ظاهرا" زندگی اونقدر عمیق و پیچیده اس که ما از خیلی چیزا توش سر در نمیاریم. حتی اونموقع هایی که خیلی گیج و آشفته میشیم همیشه حکمتی هست که ممکنه ما هیچ وقت ازش سر در نیاریم. پس شاید بهترین راه اینه که نگران نباشیم و اعتماد کنیم به جریان زندگی.

    ReplyDelete
  5. اون قبلیه من بودم. نمیدونم چرا اسمم نیوفتاد :(

    ReplyDelete
  6. salam khanoomi.vaghean khod alanat kone in viroosharo...manm chan rooz pish khabari khondma ke daghoon shodam.ma ham moondim baraye vaksan pesare koochik ham daram ke shamle vaksaniha nemsihe aslan nemidonam che bayad konma

    ReplyDelete
  7. منهم داشتم فکر میکردم برم برای پسرک واکسن بزنم ولی داریم میریم به طرف تابستون نمیدونم کمتر میشه ریسکش یا نه/منهم از ته دلم دعا میکنم هیچ بچه ای مریض نشه من که بدترینش رو کشیدم و از اون موقع فوبیا گرفتم و از همه چیز وحشت دارم

    ReplyDelete
  8. hame ma madarha haminjoorim.nemidoonim chikar konim.har rooz negaran.baad migan chera asabi hastin...
    khoda khodesh bachehaye maasoom ro hefz kone.

    ReplyDelete
  9. پریسا جان، امیدوارم که دوتا دختر گلت سالم باشند و خیالت راحت باشد. یکی از نکات مثبت این بیماری ها این است که آدم قدر سلامتش را می فهمه!ه

    نگران نباش دوست مثبت اندیش ما. مامان من در بعضی مواقع که اتفاقهای ناجوری می افته و همه سالم از توش در می آیند می گوید: ه
    گر نگه دار من آن است که من می دانم
    شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

    ReplyDelete
  10. ممنون از همگی
    روشی هنوز درگیر ویروس روده ای هست که باید دوره اش تمام شود. واکسن اچ وان ان وان را هم تصمیم گرفتیم که به موشی بزنیم با توجه به احتمال خطر بالاتر آنفولانزای خوکی.واکسن را زدیم. الان هم دیگه تب و کسالت بعد از واکسنش تموم شده. همانطور که شما ها هم گفتین، می سپاریمشون به خدا. راستش برای من، سخت ترین وقتهای توکل، وقتیه که بچه ها مشکلی دارند. یک احساسی مجازی هست که فکر میکنی که تو خداشون هستی و همه چیز دست توست. بهرحال آدم واقعا بعضی وقتها احتیاج داره از دیگران حرفهایی رو بشنوه. مثل حرفهای شما. مثلا همین شعری که مامان بانو میخونن، خودم هم میدونستم و مامانم می خوندن، ولی شنیدنش از اینجا موثرتر بود.ه

    سلام بهاره جان
    از دیدن کامنتت خوشحال شدم

    ReplyDelete
  11. آخ گفتی ! منهم حیران مانده ام !؟ امروز در اخبار می گفتند که یک معلم چینی و چند نفر دیگر هم بر اثر تزریق واکسن مرده اند ... منهم کلافه ام از این همه اطلاعات ضد و نقیض

    ReplyDelete