Monday, November 9, 2009

غرور و تعصب

کتاب "غرور و تعصب" رو در مقطعی از نوجوانی، بارها خونده بودم و به شخصیتهاش فکر کرده بودم، جین و الیزابت، بینگلی و دارسی. با هیجانات و عشق و خشمشون همراه شده بودم. بعدها هم بارها در سرک کشیدنها به کنابخانه، سراغش رفته بودم و کتابی رو که حفظ بودم، ورق زدم و باز خوندم. اونروزها به آینده فکر کرده بودم و به مردی که انتخاب خواهم کرد ولی هیچوقت فکر نکردم و نمی تونستم فکر کنم به روزی که دخترم این کتاب رو بدست بگیره، باهم راجع بهش حرف بزنیم، جین و الیزابت رو باهم مقایسه کنیم و از هم بپرسیم که تو از بینگلی بیشتر خوشت میاد یا دارسی، کی به کی بیشتر می خوره و یا حتی در مورد خود موضوعات غرور و تعصب صحبت کنیم. ه
.
این، از اون طعم های لذتبخش و باور نکردنیِ زندگیه. ه
.
امسال روشی اینها در مدرسه و برای درس ادبیات، روی تعدادی رمان های کلاسیک کار می کنند. الان کارشون روی غرور وتعصب نوشته ی جین استین است. بچه ها همه کتاب رو می خونن و برای اینکار یکی دوهفته وقت دارند. بعد باهم فیلمش رو می بینند و درباره ی کتاب گفتگو می کنند. هرکدوم باید یک مقاله و یک نقاشی تهیه کنند و در کلاس ارایه بدهند. قسمتی که برای من از همه جالبتره، اینه که یکی از شخصیتهای داستان رو انتخاب میکنند و بعد داستان، یا بخشی از اون رو از نگاهِ اون فرد، دوباره می نویسند. بنظرم از نگاه آدمهای مختلف به یک موضوع نگاه کردن، تمرین خوبیه. در ادبیاتی که روشی در مدرسه می خونه، حتما جای سعدی و حافظ و فردوسی خالیه. ولی از همین رمان ساده ی غرور و تعصب که داستان دخترانیست، در رابطه هایی محدود و با آدمهای معدود دور و ورشان هستند، چیزهایی مفید بدست میاد. اگرچه روشی می گفت که در این رُمان، زبانِ مکالمه قدیمی ست و با ادبیات قدیمی تر هم آشنا می شوند و از من پرسید که در ترجمه ای که من خوانده ام، گفتگوها چطور بوده. تا آنجا که من بخاطر دارم، متن داستان، فارسیِ رایج و روزمره بود. ه
.
.
پ ن1: امروز صبح روشی باز دل پیچه و تهوع داشت. موشی سخت سرفه میکنه و دیشب تب بالا داشت. من اما خوبم. ما خوبیم و حالمون هم خوب میشه. در کندوکاو این روز و شبها، دیدم که اخیرا، بصورت های آشکار و نهان، زیاد شکایت کردم از زیادی و سختی ِ کار بچه ها. گوشم خوب پیچیده شد و یادم اومد همه اونچه که هستیم، چقدر خوبه و چقدر باید قدرش رو دونست. برای همینه که امروز صبح، وقتی توجهم به موهای روشی جمع شد و دیدم دیشب حموم نرفته، در حالیکه می تونست و باید میرفت، بجای اینکه بهش بگم، "ببین دیروز اینقدر وقت داشتی و حموم نکردی ..." و پشت سرش هم یک سخنرانی در مورد لزوم حموم روزانه بکنم، با کِیف سرش رو بوسیدم و گفتم، "قربون این کله ی حموم نرفته ات برم." او هم به محض اینکه حالش کمی بهتر شد و از تخت بلند شد، حوله اش رو برداشت که بره حموم. ه
پ ن2: ولی هنوز میگم که بچه ها نباید خیلی جدی مریض بشن. همینقدر که گوش مامان و باباشون کشیده بشه و اونا هم دردش رو بفهمند، بسه.ه

7 comments:

  1. دلم میگیره وقتی میبینم چه پتانسیل هایی توی ادبیات ایران وجود داره و آموزش و پرورش ما چقدر به این مساله بی اهمیته. تازه این وسط یادشون افتائه اسم هر چی شاهه از توی کتابای تاریخ حذف کنن. حالا وسعت سانسور رو داشته باش.
    خوشحالم که بهترین .و بهتر تر هم میشین :)

    ReplyDelete
  2. تجربه ی جالبیه اینکه گذشته هامون رو یکبار دیگه با بچه هامون تجربه کنیم، یا با کتابها یا با فیلمها و کارتونها یا با بازیها. من هم لذت میبرم. انشاالله همیشه سالم وسلامت باشین

    ReplyDelete
  3. خوش حالم که بهترین. خوش حالم که از هر موقعیتی برداشت مفیدی می کنی.
    این جا هم فعلا از سعدی و حافظ خبری نیست. سیستم آموزش اون قدر تهوع آوره که دلم برای طفلکی های خودمون می سوزه.هر روز از این که امکان رشد و بالندگی صحیح به بچه هات دادی شکر گزار باش.

    ReplyDelete
  4. انشالله که حال همگی خوب باشه،نگران نباش این آنفولانزا هم مشابه بقیه است مابه خیر گذراندیم!
    آنچه مرا شیفته روش تدریس در غرب میکنه این آزادی انتخاب معلم است ما هیچوقت خارج از کتاب فارسی در مدرسه چیزی نخوندیم و همه راتوی خونه خوندیم وقایمکی رد و بدل کردیم!

    ReplyDelete
  5. من به مدارس اونجا غبطه خوردم. خیلی جالب بود. امیدوارم ترکش های آمفولانزا هم به زودی ترکتون کنن.
    4
    ذ ذ لذائکذوو رذ ککک/. د ئئنتئوو..م
    مابقی کامنت رو هم هوچهر با لذت براتون نوشته

    ReplyDelete
  6. بسیار لذت بخش ، وقتی یک اتفاق قدیمی شیرین رو از یک زاویه دیگه مرور کنیم
    مثل خوندن اون کتاب و فکر کردن راجع اون.ه
    ----------------------------------
    طرح یک موضوع برای اظهار نظر
    ----------------------------------
    در خصوص اینکه اسامی افراد به صورت اختصار بیان بشه چه نظری دارید؟
    زیباتره - فرقی نمیکنه
    بعضی اسامی زیباتره -
    استفاده برای بچه ها خوبه - ......

    ReplyDelete
  7. به دریا
    این برگشت به عقب ما دیگه شاهکاره. یادمه یک موقعی کتاب شاهنامه رو قرار بود جمع کنن چون شاه توش داشت.ه

    به نفر دوم
    ممنون از احوال پرسی.ه

    به نارنین
    ممنون از احوال پرسی. سیستم آموزشی ایران که خیلی اشکالات داره. ولی سیستم اینجا هم اشکالاتی داره. مثلا فکر کن بچه هاب کلاس ششم هنوز دارن رتبه رقم ها و یا ضرب و تقسیم های اعشاری را تمرین می کنند. حتی فضایی که در اینجا به بچه ها داده میشه در خیلی از موارد بیشتر از حد لازمه و باعث سردرگمی بچه ها میشه. در کل ولی من از اینکه بچه ها در این سیستم درس می خوانند، راضی تر هستم..ه

    به پریسا
    خوشحالم که حالتون بهتر شده. ما هم بهتریم. هرچه هست دنیایی که ما توش بزرگ شدیم با دنیای یچه هامون خیلی فرق داره.ه

    به ننه قد قد
    این هوچهر کامنت گذار رو از طر من یک بوس محکم بکن.ه

    به هیچکس
    اگر منظورتون رو درست متوجه شده باشم و نظر خواهی درمورد خطاب کردن آدمها با اسامی کوتاه شده باشه،بنظر من اینجور اسامی کلا بسته به نظر صاحب اسم داره. اگر خودش اسم کوتاه شده رو دوست داشته باشه، خوب خوبه. ولی اینکه آدمی خودش اسم دیگران رو مخفف کنه و صداشون کنه رو من خوشم نمیاد. در زندگی معمولی، من از مشتریان اسامی مخفف نیستم. استفاده از اسامی مستعار در وبلاگ هم فقط برای حفظ امنیت بیشتره.ه

    ReplyDelete