ایکاروس و پدرش در تبعید بودند. برای فرار از جزیره ی تبعید، پدر، بالهایی از موم برای خودش و پسرش درست کرد که می توانستند به کمک شان پرواز کرده و از جزیره فرار کنند. پدر به پسرش گقت که هنگام پرواز نباید زیاد بالا برود، نباید به خورشید نزدیک شود، چون موم ها از حرارت خورشید آب خواهند شد.ه
به خوبی از زمین بلند شدند و پرواز کردند. اما ایکاروس، به نصیحت پدر گوش نکرد. مست پرواز شد و در آسمان بالا و بالاتر رفت. موم ها آب شدند . ایکاروس در دریا سقوط کرد و از بدنش، چزیره ای به نام خودش درست شد.ه
.
این داستانِ اساطیری یونانی را روشی امشب برایم تعریف کرد. فکر می کنم که چقدر بدنبال بال یا بالهایی برای پرواز می گردم. هر وقت بالی پیدا می کنم و با آن کمی جولان می دهم، به خورشید نزدیک نشده، در همین سرما هم موم ها آب می شوند و وجبی بالا نرفته، نقش زمین می شوم. متحیرم از اینهمه سماجت، که باز بدنبال درست کردن بالهای مومی هستم.ه
به خوبی از زمین بلند شدند و پرواز کردند. اما ایکاروس، به نصیحت پدر گوش نکرد. مست پرواز شد و در آسمان بالا و بالاتر رفت. موم ها آب شدند . ایکاروس در دریا سقوط کرد و از بدنش، چزیره ای به نام خودش درست شد.ه
.
این داستانِ اساطیری یونانی را روشی امشب برایم تعریف کرد. فکر می کنم که چقدر بدنبال بال یا بالهایی برای پرواز می گردم. هر وقت بالی پیدا می کنم و با آن کمی جولان می دهم، به خورشید نزدیک نشده، در همین سرما هم موم ها آب می شوند و وجبی بالا نرفته، نقش زمین می شوم. متحیرم از اینهمه سماجت، که باز بدنبال درست کردن بالهای مومی هستم.ه