در راهی که حق با من است و تو باید بایستی تا ماشینِ دیگری نیاید، می ایستم تا از پارکینگ خانه ات در بیایی. یا در راهی که حق توست، می ایستی تا من وارد پارکینگ مدرسه بشوم. و از این دو یا سه ثانیه ای که من یا تو را، زودتر یا دیرتر به مقصد می رساند، یک لبخند می ماند که بهم هدیه کردیم، دستی یا سری که برای هم تکان دادیم و شاید تلاقیِ آشنای دو نگاه، بین کسانی که همدیگر را نمی شناسند.ه
و این اتفاقی است که در حین رانندگی هر روزم، حداقل یکبار می افتد و من هر بار خوشحالم از اینکه، رانندگی هم فرصتی است برای دیدنِ جرقه های مهربانی.ه
و این اتفاقی است که در حین رانندگی هر روزم، حداقل یکبار می افتد و من هر بار خوشحالم از اینکه، رانندگی هم فرصتی است برای دیدنِ جرقه های مهربانی.ه
این از اون تجربه هاست که اینجا نمیشه داشت چون همیشه همه فکر میکنن حق با خودشونه وئ بقیه حقشون رو خوردن :)
ReplyDeleteاين نوشته ات رو با اجازه برداشتم براي طراحي يك پوستر ترافيكي!
ReplyDeleteخيلي زيباست
زنبورستان