Thursday, March 4, 2010

لذتِ مرغوب

بالاخره موفق شدم. بعد از هشت سال. تمام هشت سالی را که در این شرکت کار می کردم، می خواستم برای روز تولد یکی از همکارانم، یک خانم مهربان، خیلی مهربان، هدیه ای بگیرم. هر سال یک جوری شد که نشد. تبریک می گفتم، ایمیل می زدم، ولی دوست داشتم گلی برایش بگیرم، که چند روزی روی میزش بگذارد. چیزی ملموس. الان هم که دارم می نویسم، فکر می کنم چطور ممکن است هشت سال، آدم موفق به انجام کاری به این سادگی نشود. امسال بالاخره این طلسم شکست. تولدش فرداست. فکر کردم که فردا شاید نیاید. شاید خودم به شرکت نروم. یا به هر دلیلی امسال هم مثل سالهای قبل بگذرد. حدسم هم درست بود. فردا را مرخصی گرفته بود. ‏فهمیدم که سه سال دیگر بازنشسته می شود. یعنی جز امسال، سه بار دیگر فرصتِ این کار را داشتم و دارم. ‏ البته شاید داشته باشم. فقط خدا می داند.‏
.
با دیدن گلهای لاله سرخابی، صورت خسته اش، شکفت. منهم از شکفتنِ او، شکفتم.‏
.
وووه ه ه که چقدر خوشحالم. لذتِ خوشحال کردن دیگران، نوع مرغوبی از لذته. مرغووووووب.‏

10 comments:

  1. مریم-مامان آواMarch 6, 2010 at 2:23 AM

    چقدر تو به آدم آرامش می دی..چه تو پستهات و چه تو کامنتهات...کاش خواهرم بودی یا کاش نزدیک بودی حداقل آدم باهات دوست فیزیکی می شد.خوش به حال دخترات

    ReplyDelete
  2. یعنی بازهم موفق نشدی ؟ نمی دونم الان که این متن را می نویسم وقت هست یا نه اما حالا که نیت کردی حتما این کار را انجام بده.ه
    این کار خیلی قشنگه

    ReplyDelete
  3. الان که به تقویم نگاه کردم دیدم ظاهرا وقت نیس. حیف شد

    ReplyDelete
  4. مریم جون، ممنونم از محبتت. کاش بتونم برای بقیه و در نتیجه برای خودم، موثر باشم و انرژی خوبی را بوجود بیارم. از همین راه دور هم بهم نزدیکیم. شاید نزدیک تر از نزدیکان فیزیکی.‏

    به هیچکس
    اول نوشتم که! بالاخره بعد از هشت سال موفق شدم.‏

    ReplyDelete
  5. سلام من مدت زياديه كه نوشته هات رو مي خونم به نظرم آدم فهميده مهربان و صبور و ...هستي خيلي خوبه لذت از نوع مرغوبش.منم قراره به زودي همين كارو براي عزيزي انجام بدم ولي حيف كه هيچوقت خوشحالي شدنش را نمي بينم.

    ReplyDelete
  6. ฃسلام ..
    خیلی دلم برای نوشته هاتون تنگ شده بود.......
    در مورد نوشته های قدیمیتون که نخونده بودم دیگه هیچی نمیگم....
    فقط در مورد پست قبلی بگم که احساستون رو به خوبی و چندین بار درک کردم ....عین همین فکر که سرطان ..اینکه اگه الان برم بگن تومور داری اینکه....
    حس کردم..منم یا سردرد زندگی میکنم!و کردم....
    ...
    نوشته هاتون به منم اون آرامش رو میده...
    موفق باشین

    ReplyDelete
  7. به یانوس
    ممنون از کامنت و اینکه نوشته ام رو می خونی و امیدوارم اینطور که گفتی باشه. در کاری که در پیش داری، هم موفق باشی.‏

    ممنونم خلیل. سر درد که زیاد با آدم بمونه، باید دلیلش رو فهمید.‏

    ReplyDelete
  8. سلام
    میگرن دیگه .....

    ReplyDelete
  9. یه مرد امیدوارMarch 8, 2010 at 9:34 AM

    مرغوب بودن این لذت رو خیلی قبول دارم. بخشی از اون بخاطر لذت غلبه بر ترس و اهما و هرچی اسمش رو بذاریم هست و لذتش هم بخاطر هم حس خوبشه و هم ثابت کردن چیزی به خودمون.

    ReplyDelete
  10. از اين لدت مرغوب سرشار شو. . مطمئنا اين لذت تو كمتر از اون دوست همكار نبوده.

    ReplyDelete