دیشب خیلی برایم حرف زد. از حس های بدی که داشت. از نارضایتی هاش از خودش. از نا امیدی هاش. از غمش. از کلافگیهاش. خوب بود که اینها رو میدید و به این وضوح می گفت. خوب بود که اینها رو از کلاف زندگی در آورده بود. خوشحال بودم که اینها رو به من گفت. از آن خوشحالیها که مزه تلخی دارند. بیشتر شنیدم و کمتر گفتم. گفتم که خوشحال باش که این گره ها رو می بینی. هر گرهی، راهی برای باز کردن داره. قدم اول دیدن گره هاست. چیزهایی گفتم که زیاد مهم نیستند.
.
انگار وقتی می خوابید کمی بهتر بود. گفت کمی راحت ترم. لبخند خوبی زد. مفید بودم گویا.
.
دلم اما ترکید. دلم هنوز هم دارد می ترکد. مادر باشی و ببینی گره به دست جگر گوشه ات است، بعد بشینی و گره را با خودش نگاه کنی و تعریفش کنی، بجای اینکه با دندان گره را بجوی. ببینی غمی بدلش است و بگذاری تا بچشد و مزه مزه کند بجای آنکه دهان بر دهانش بگذاری و همه ی غم را بِمِکی. دلت می ترکد. به خدا، می ترکد.
دلم اما ترکید. دلم هنوز هم دارد می ترکد. مادر باشی و ببینی گره به دست جگر گوشه ات است، بعد بشینی و گره را با خودش نگاه کنی و تعریفش کنی، بجای اینکه با دندان گره را بجوی. ببینی غمی بدلش است و بگذاری تا بچشد و مزه مزه کند بجای آنکه دهان بر دهانش بگذاری و همه ی غم را بِمِکی. دلت می ترکد. به خدا، می ترکد.
حست رو درک کردم. از بزرگترین فراز و نشیب های مادر و پدری همین هاست.بچه ها دوست دارند والدینشون شنونده خوبی برای غم هاشون باشند.
ReplyDeleteچقدر خوش بحالته که دخترت باهات حرف میزنه. تو فقط با همون گوش کردنت گره ها رو باز کردی براش.
ReplyDeleteهمین که مادری مثل تو داره یعنی خیلی از گره ها رو می تونه باز کنه. شما الگوی منی.
ReplyDeleteدریا جان، امیدوارم که اینطور باشه.
ReplyDeleteمامان ارشک جان، ممنونم. به من بیشتر از اونچه که هستم، لطف داری.
گویی این مادری پیوندی ناگسستنی با دل ترکیدن دارد!!!!
ReplyDeleteولی خوشحال باش که دخترت مادری چون تو دارد که مجبور نباشد تنهایی گره هایش را در گلویش بغض کند...
ممنون از احوالپرسي ات. الان خوبم. و خوشحال شدم وقتي دوستانم گفتند پوستت بهترشده.
ReplyDeleteبچهها که بزرگتر میشوند دل مادر و پدر هم باید دریاتر شود...برایتان آرزوی سبکی دارم و آرامش انشاالله
ReplyDelete