Thursday, February 3, 2011

تنفسِ مفید

خسته شده بودم از کلنجار با یک موضوع کاری. هی دور ورش می چرخیدم و راهی به درونش پیدا نمی کردم. تنفسی می خواستم. گشتی زدم در اینترنت و لینک هایی که نگه داشته بودم تا روزی بخونم. سراغ وبسایتِ تِد* که آقای امیدوار، معرفیش کرده بود، رفتم و بدون هدف دنبال یک سخنرانی کوتاه گشتم. خوبی این وبسایت اینه که همه حرفها کوتاهند. به قول خودشون تاک* هستند. یکی پیدا کردم از آقایی که برای بچه ها کمپی داشت و برنامه ای در راستای پرورش و تقویت خلاقیت. بچه ها در اون کمپ، درست کردن وسیله ای را از ابتدا شروع و تمام می کردند. وسایل و قطعات همه چوبی بودند. نکته ای توجهم را جلب کرد. گفت "گاهی پروژه در جایی متوقف میشه و پیش نمی ره. بچه ها مشغول تزیین قطعات میشن و بعد از اتمام دکوراسیون، به راحتی راه حل اشکالی رو که کمی قبل از حلش ناامید بودند، پیدا می کنند" برای من خیلی الهام بخش بود. تمام زندگی ما، کار و زندگی شخصی، حل مسایل و پیش بردن موضوعاته. وقتی کاری گره میخوره یا به بن بست می رسه، به جای اینکه سرت رو به دیوارِ بن بست فشار بدی، باید ازش بیایی بیرون. رها کنی. کاملا. نفسی بگیری. شاید مشغول به کار دیگری بشی. کاری مرتبط. مثل همان رنگ کردن قطعاتی که بهم جور نمیشن. یا کاری حتی نا مرتبط ولی روان و جاری، مثل رنگ کردن یا نقاشی. بعد، دوباره و با نگاهی متفاوت به موضوع نگاه کنی. اون آقا این زمان رو که برای پیدا کردن راه حل نیاز هست به دوره ی نهفتگی تخم تشبیه کرد. ‏پدیده ی عجیبیه این ذهن و فکر ما. واقعا مثل خاکِ نرم و سیاه، شکل پذیر و زاینده است.‏


برگشتم به کارم. راه حل هم در ذهنم جاری شد. تنفس مفیدی بود.‏

Ted.com *
Talk *

1 comment:

  1. این مساله رو دقیقا" من امتحان کردم. خیلی مواقع وقتی ذهنم توی برنامه نویسی قفل میکرد می رفتم سراغ درست مردن اینترفیس و بعدش راه حل رو پیدا میکردم.

    ReplyDelete