Wednesday, October 15, 2008

من هستم

چند روزه که ننوشتم و شايد اين وقت نکردن و ننوشتن باعث شده که امروز که بعد از چند روز مثل آدم نشستم پای کامپيوتر ندونم که چی بنويسم از چهار روز شلوغ که توی سه روزش که تعطيلی بوده و يک دقيقه هم آروم ننشستم و با وجود داشتن ساعات خوب زياد، همش دنبال يک برنامه ای بودم و ديروز هم از هشت صبح تا ده شب برای انتخابات کار کردم که واقعا خسته ام کرد ولی برام شديدا پربار بود. از اينکه تصميم به اين کار عجيب و غريب گرفتم و بدون توجه به ملاحظات ديگه انجامش دادم تا تمام چيزهای جالبی که ازش ياد گرفتم و لذتهای کوچک و بزرگی که ازش بردم. مهمترينش دستاوردش اين بود مطمين شدم که بايد از پای اين کامپيوتر هرطور شده بلند بشم وروزانه با آدمها سروکار داشته باشم. کلی چيزها ميخواستم از اين ماجرا بنويسم ولی صبح روبرو شدم با کلی کار و يک لپ تاپ جديد با سيستم عامل جديد که هرکاری رو ميخوام توش انجام بدم بايد بگردم و راهش رو پيدا کنم ومثل سوار ماشين جديد شدنه که هرچی شيک هم باشه، ماشين قديمی و خودمونی خودت نميشه. خلاصه کوبيدن روی کيبرد غريبه هم لطفی نداشت. پس باز ننوشتم.ه
و کمی بعد يکهو يادم اومد که امروز سالگرد شروع وبلاگ نوشتنمه و حالم گرفته شد از اينکه دلم ميخواست به اينروز از قبل فکر کنم و يک کار خاصی براش انجام بدم و اصلا از يادم رفت و هيچ فکری نکردم. و بعد اون سوال "که چی؟" کذايی که هر از گاهی با دهن کج مياد و چيزهايی رو که دوست دارم زير سوال ميبره اومد و گفت "که چی که هر روز به دنيا گزارش بدی که ديروز و پريروز چی کردی؟" و "اصلا اين چند روز که ننوشتی چی شد؟" منهم که سرم شلوغ و پلوغه، وقت و حوصله نکردم که بهش بگم "برای خودم، برای خودم" و اون دهن کجه باز بهم بگه " نه بابا؟ پس اگر اينطوره چرا هی نگاه ميکنی ببينی چند تا کامنت داری؟" و من باز يک چيزهای ديگه ميگم و ...ه

خلاصه اينه حال و روز من در سالگرد وبلاگ نويسی ام.ه

7 comments:

  1. hala ke to chand rooz naneveshti, ma ham laj mikonim va kament nemizarim! Chi shode emrooz hame az salgardashoon migan? mordam az bi salgardi!!! khoshhalam ke yeksale ke taghriban har rooz azat khabar daram. merci az khabar haye khoobet. movazebe khodet bash.

    ReplyDelete
  2. آخ جون تولد
    اِه پس کو شیرینیش؟
    کو کیکش؟
    اصلا ما رفتیم تولد نخواستیم. پست جدید بذار خبودلم تنگید از بس اومدم اینجا خبری نیست

    ReplyDelete
  3. مبارک باشه. خوبه مه احساس خوبی از شرکت تو انتخابات داری

    ReplyDelete
  4. من خیلی فضولم: برای چه حزبی؟!
    از اون که بگذریم: سالگرد بلاگ نویسی مبارک.

    ReplyDelete
  5. آتوسا جان
    من در يک حوزه ی رای گيری کار کردم و کارم ربطی به حزب خاصی نداشت.

    برای تولد مبارک ها از همه ممنونم
    همانطور که بارها اعتراف کردم، واقعا خوشحالم که مياييد و ميخوانيد.اين اطمينان خيلی بيشتر از شوق خودم به نوشتن باعث نوشتنم ميشه.

    ReplyDelete
  6. تبریک !ه

    راستش من نگرامت شده بودم، اومدم حالت را بپرسم که خودت قبلش نوشته بودی. ه

    واقعا این کامپیوتر آدم را از دنیای واقعی دور می کند. من هم متوجه این مشکلم شده ام. نمی توانم با مردم مثل گذشته ها ارتباط برقرار کنم!ه

    ReplyDelete
  7. ممنونم بانو ه جان
    خداييش با وجود آنکه از ننوشتنم خوشحال نيستم اما از اينکه دوستی که هيچوقت نديده ام برام نگران ميشه، احساس خوبی بهم ميده. احساس خوبِ گسترده شدن.
    باز هم ممنون.

    ReplyDelete