Friday, October 24, 2008

زبانِ درد

درد جديد مثل يک دوست جديد يا آدم جديده که باهاش آشنا ميشی. از چند سال پيش که يکبار دندون درد سختی گرفتم که امانم رو بريده بود و يکی دو روزی هم مجبور بودم تحملش کنم تا به دندانپزشک برسم، تصميم گرفتم با درد دندونم دوست بشم و قبولش کنم و به دندونم که اينهمه برای من گاز زده و جويده، اجازه بدم که درد هم بگيره. و خودم هم درد رو تجربه کنم. بد هم نبود. کار رو آسونتر کرد و سخت تر نکرد. ه
سر درد اما اونقدر اومده و اومده که ديگه هيچ جذابيتی برام نداره تا باهاش حرفی بزنم. تا سر و کله اش پيدا ميشه، فقط ميگم " اِ باز تو اومدی؟" و چون نه اون حرف جديدی داره و نه من، با يک مسکن گفتگوی ما خاتمه پيدا ميکنه.ه
ديشب يک دوست جديد پيدا کردم. دست درد. هيچوقت نداشتم و باورم نميشد که درد دست که نميدونم از کجا اومده، بتونه به آدم حال تهوع بده. خيلی تازه وارد بود و زبانش رو هم خوب نميفهميدم. گذاشتم که حرف بزنه و بزنه و منهم گوش کردم. الان هم هست. از گردنم تا انگشتهام.ه
ديشب به بابايی ميگفتم، اعضای بدن ما که در کنار هم به اين زيبايی کار ميکنن و وافعا نمونه ی بي نظير کار گروهی هستن، هر کدوم منحصر به فردن. هر کدوم يکجوری هستن، يک کاری ميکنن، چيزهايی رو ميفهمن و چيزهايی رو نميفهمن، زبونِ دردشون هم با هم فرق ميکنه. درد دست با درد چشم زمين تا آسمون فرق ميکنه و اصلا نميشه گفت کدوم از کدوم بدتره. همونطور که نميشه گفت کدوم عضو از اون يکی بهتره.ه

از ديروز هم که موش موشی سرش خورده به ميز و گوشه ی يک چشمش باد کرده و سياه شده و اومده بالا، توی قفسه ی سينه ام نقطه ای هست که دردناکه. ديروز وقتی توی بغلم گريه ميکرد و جيغ ميکشيد و من سعی ميکردم کيسه ی يخ رو براش بگذارم، اون نقطه از درد تير ميکشيد و هنوز هم راحت نيست. با اين درد خوب آشنا هستم و زبانش رو خوب ميفهمم. دردی آشنا، دردی شيرين. زبانِ عشق مادری که تحمل نداره خار به پای جگر گوشه اش بره.ه

5 comments:

  1. اینقدر از شیرین زبونی های این دخترمون نوشتی که بالاخره چشمش کردن!!!! شاید درد دستت شروع آرتروز باشه. بالاخره ما هم داریم پیر میشیم خدای نکرده! شاید هم به خاطر شروع ورزش باشه. حتما یک دکتر برو.

    ReplyDelete
  2. مراقب خودت و دخترهای بانمکت باش. امیدوارم که زودتر زبان دردتون را بفهمید و راهیشون کنین برن!ه یک صدقه هم می شود کنار گذاشت...ه

    ReplyDelete
  3. انشاالله بلا از زندگی گرمتون دور باشه

    ReplyDelete
  4. چه خوبه که میتونی همچین ارتباط خوبی با اعضای بدن داشته باشی. بعد هم اون درد قفسۀ سینه رو خوب میفهمم. منهم معتقدم به اسفند دود کردن برای این خانوم خانومای شیرین زبون.
    -چقدر زود برف اومده اونطرفها. ولی من این بارشها رو دوست دارم از بسکه زیاد نمیشه دید. بخصوص وقتی کاری بیرون نداشته باشیم و یک لیوان داغ از هرچیزی بگیریم دستمون و از پنجره بیرون رو نگاه کنم.
    "گسه گاگی باگی" هم خیلی بامزه بود. رستم و پلیس؟. تا به حال فکرش رو نکرده بودم

    ReplyDelete
  5. اسقند و اسفند دونه، اصفند سی و سه دونه
    ...
    ممنون از همگی. انشالله که همه ی بچه ها هميشه خوب و سلامت باشند.

    ReplyDelete