Saturday, October 25, 2008

هياهوی خاک

پيازهای لاله ها را امروز در آخرين فرصت ممکن، زير کاج بزرگ کاشتيم تا در دل گرم خاک، پاييز و زمستانی را سپری کنند و از خاک زنده و تيره، انرژی حيات بگيرند تا در بهار، لاله های رنگارنگی را برای ما و برای رهگذران از کنار خانه ی ما، به نمايش بگذارند. ه
وقتی بابايی، حفره ای در دل خاک از قبل کنده شده، درست ميکرد و پيازهای را در اون ميگذاشت و روش خاک ميريخت، فکر ميکردم به گلی که از اين پياز سفت، که چندان هم بنظر زنده نميرسه، بوجود مياد و اينکه آيا در بهار، وقتی لاله های زيبا و رنگارنگ، اينطرف و آنطرف دلربايی ميکنند، کسی به پيازی که تمام پاييز و زمستان رو در زير برفها خوابيده بود، فکر ميکنه؟
به قول شازده کوچولو، چيزهايی که مهم تر هستند، معمولا ديده نميشن.ه
وقتی خاک زير کاج یزرگ رو زير و رو ميکرديم، کاجی که دست کم چهل سال عمر داره، به ريشه های ضخيم و کلفتش رسيديم. وای که چقدر، چقدر محترم و زيبا بودن. در زير خاک، بدون اينکه ديده بشن، هستن. زندگی ميکنن، نفس ميکشن، کاج زيبا را در تمام سال، سبز و برافراشته نگه ميدارن و هيچوقت ديده نميشن. چقدر نجيب و متواضع بودن.ه
بازهم بايد گفت چيزهايی که مهم تر هستند، معمولا ديده نميشن.ه
ا زخودم ميپرسم، پيازهای جوان لاله و ريشه های کاج بزرگ، در طول پاييز و زمستان، بهم چی ميگن. ه

از وقتی که در خونه زندگی کرديم و با خاک و گياه در ارتباط بوديم، روز به روز عشقم به خاک بيشتر ميشه و از حس هياهوی خاموش حيات در زير خاک، به وجد ميام و واقعا از فکر اينکه بعد از مرگم به خاک ميپيوندم، خوشحالم و احساس جاودانگی ميکنم.ه

2 comments:

  1. واي خوش به حالت من كه اين همه سال تو باغ و كنار گلها بودم اصلا اين حس رو ندارم كه از خاك نترسم! يعني از موندن زي خاك... ممنون از اينهمه لطفت به وبلاگم.

    ReplyDelete
  2. خیلی قشنگ مسئله ریشه ها رو و کلا چیزهایی رو که به چشم نمیان ولی مهم هستند رو تشریح کرده بودین

    ReplyDelete