Monday, November 17, 2008

دکتر جکيل و مستر هايد

باز دعوا شده. وقتی با خودم تنها هستم، سرگردون و مشغول گفتگوهای ضد و نقيض که گاهی ميبرندم تا ناکجا آباد. بيرون از خودم، با بقيه ی آدمها، با لبخندی در صلح و آرامش با دنيا و مافيها. نه اين چهره ام دروغه. نه اون يکی. هيچکدوم رو نميخوام تکذيب کنم. تکذيبش دروغه. ه
يک آدم آشفته، داشت رانندگی ميکرد و يک آدم آرام وارد شرکت شد و با همه خوش و بش کرد. هميشه اينطور نبود و هميشه هم اينطور نخواهد ماند. من در گذرم. نه برای اولين بار و نه برای آخرين بار.ه
با نوشتنم، دکتر جکيل و مستر هايد* رو رها ميکنم و تا از درونم بيان بيرون و جلوی روم دعوا کنن. فقط نگاه ميکنم و گوش ميکنم. گوش ميکنم به صدايی که گاهی بلند و گاهی هم ضعيف بهم نويد ميده که دکتر جکيل برنده است.ه

Strange Case of Dr Jekyll and Mr Hyde*

3 comments:

  1. مراقب باش کارشون به جاهای باریک نکشه!!ه

    از شوخی گذشته، اینی را که گفتی من هم تجربه می کنم. خیلی زود به زود معمولا. و این که بعد از دعوا آدم چه حس خوبی دارد. نه؟

    همین تازگی ها که یک دعوای حسابی داشتم، یکی از دوستانم مشکلم را به راحتی حل کرد. معمولا عادت دارم که خودم حلشان کنم و این بار نمی دانم چرا به دوستم پناه بردم. شاید چون از حلش عاجز شده بودم اما باورت نمی شه که دوست خوبم چه قدر آرامم کرد .ه

    http://banooh2eyes.blogspot.com/2008/09/blog-post_10.html

    ReplyDelete
  2. درستش همینکاریه که شما کردین. بذارین بیان بیرون و از اون مهمتر ببینیمشون. اون ماسک‌هایی که به چهره می‌زنیم طبیعیه و نمی‌شه زیاد ازشون ایراد گرفت. اما همینکه گاهی آگاه بشیم که ماسک می‌زنیم خیلی بهمون کمک می‌کنه برا روراست شدن با خودمون.

    ReplyDelete
  3. عجب راه حلي !!ا

    ReplyDelete