Tuesday, November 18, 2008

تکرار تاريخ

روشی خانوم ما گرمايیه و کم پيش مياد که سردش بشه ( مثل باباييش). برای همين در زمستون سرما هم توی خونه، همون آستين کوتاه و شلوارک تابستون تنشه. چند شب پيش مامان مطابق معمول، داشتن به روشی ميگفتن که" پاشو برو يک لباس گرم بپوش" و او هم هی ميگفت "سردم نيست" و مامان هم اصرار داشتن که" يعنی چی که سردت نيست، هوای به اين سردی که آدم نميشه سردش باشه." من اومدم وسط و به مامان گفتم که "مامان جان خودش ميفهمه که سردشه يا گرمشه. خوب سردش باشه ميره ميپوشه ديگه. اين بچه است، پر از انرژيه. خودش هم که کلا گرماييه. من و شما که سردمونه، خوب لباس گرمتر ميپوشيم." بعد به يادشون آوردم که "خود شما مگه تا همين چندين سال پيش هميشه توی خونه بدون جوراب نبودی؟ خوب حالا جوراب ميپوشی. وضعيت بدن در هر زمانی فرق ميکنه."ه
بعد مامان گفتن "آره راست ميگی. من وقتی قد همين روشی بودم، توی چله زمستون با آستين کوتاه توی خونه بودم. تازه اونموقع که خونه ها فقط کرسی داشتن و زير کرسی گرم بود و هوای اتاق که گرم نبود." و من نگاهی به روشی کردم که داشت با تعجب مامان رو نگاه ميکرد و کلی به خودم قشار آوردم که نزنم زير خنده.ه
و مامان ادامه دادن که "مادر جون (مادر بزرگ مامان) هر وقت ميومد خونه ی ما، با من دعوا ميکرد که اين چه وضع لباس پوشيدنه، سرما ميخوری. و به مادر (مادر بزرگ من) ميگقت که تو چرا هيچی به اين نميگی؟ و مادر ميگفت خوب چکارش کنم سردش نيست ديگه. يادش بخير اونروزها که چه انرژي ای داشتم"ه
بعد از ثانيه ای سکوت، من گقتم " و به اين ترتيب تاريخ تکرار ميشود" و هر سه مون، حسابی خنديديم.ه

6 comments:

  1. و به این ترتیب احتمال داره که شما هم چندین سال دیگه به نوه تون بگین پاشو برو لباس گرم بپوش!!؟

    ReplyDelete
  2. می دونی من گذر عمرم رو از روی همین تکرار تاریخ حس می کنم. از وقتی که شروع کردم به غر زدن به داداش 20 ساله ام که این آهنگ های مسخره چیه که گوش می کنی، فهمیدم که دارم به قول تو تاریخ رو تکرار می کنم. چون این دقیقا همون چیزی هستش که پدر من توی دوران نوجوانی به من می گفت:)

    ReplyDelete
  3. گاهی از طریق وراثت چیزهای عجیب و قریبی به آدم منتقل می شود. من وقتی می رم توی بحر یه فیلم و خیلی دقیق می شم، چشمام رو یه جوری می کنم! بعد شوهرم که انگار منتظر بوده، یهو می گه: بازم چشاتو عین مامان بزرگت کردیا!!همون مامان بزرگ یوگیم :)ه

    ReplyDelete
  4. قریب یا غریب؟ شک کردم!ه

    ReplyDelete
  5. دوستان حرفهای معمولی
    فکر کنم چون مادر بزرگ من به من اينو نگقت و من هميشه سرمايی بودم، نوه ی منهم سرمايی خواهد شد. يعنی نسل ما يکی در ميون سرمايی گرمایيِ هستند.
    :))

    ياد اين شعر افتادم پيمانه
    ...
    هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
    صحنه پيوسته بجاست
    ...
    حالا نوبت ما هم به همه صحنه ها ميرسه

    ه جان
    در اينجا غريب درسته.
    قريب يعنی نزديکی
    :)

    ReplyDelete
  6. بله خانوم جان تاريخ تكرار ميشه. ولي هم خوبيهاش هم متاسفانه بديهاش

    ReplyDelete