Thursday, December 11, 2008

تلاطم

امروز صبح که نشستم پای کامپيوتر، طبق معمول که کمی ميچرخم و در حد سر زدن و نه خواندنهای طولانی اينجا و آنجا ميروم، سراغ وبلاگ منيرو روانی پور هم رفتم و پستی ديدم که خوندم و رم تاثير گذاشت. فکر کردم که امروز توی وبلاگ در موردش بنويسم. نوشته بود که چرا اينقدر از دولتمون ايراد ميگيريم وقتی خودمون همه ی اون اشکالات رو داريم. چرا دولت دموکراتيک ميخواهيم در حاليکه که خودمون نميدونيم دموکراسی چی هست. از سانسور گله ميکنيم و خودمون و ديگران رو دايم سانسور ميکنيم. از گفتگوش با يک خانم که بعد از برگشتن از ايران، در يک مهمانی با يک لباس دکولته ی آنچنانی، از وضعيت بد پوشش دختران در ايران گله ميکرده و ميگفته در ايران دخترها چنان در خيابون لباس ميپوشن که آدم خجالت ميکشيده و در جواب سوال منيرو روانی پور که يعنی لباسشون از لباس شما لخت تر بوده، جوابی نداده. نوشته اش پريشون بود. کمی در موردش فکر کردم و گذاشتمش تا وقت بهتری در روز که دباره بخونمش و ازش بنويسم.ه
يکی دوساعتی بعد، سری زدم و ديدم که اون پست رو حذف کرده و فقط نوشته اين وبلاگ تا اطلاع ثانوی تعطيل است. بدون هيچ توضيح ديگری.ه
و الان نگاه کردم و ديدم که نوشته به خلوت و تنهايی داره و ميخواد که با خودش و کارش .. تکليفش رو روشن کنه.ه
....
از کل حالش که نميدونم، ولی اين آشفتگي رو که تکليفش رو با چيزی که دوستش داره نميدونه، حس کردم. اول مياد و مثل هميشه مينويسه. بعد کلا از نوشتن پشيمون ميشه. و بعد دلش ميگيره از اينطور بستن در خونه اش و با زبانی ديگه از دردش ميگه و توضيح ميده. از اينکه نميتونه اونطور که دوست داره بنويسه. نميتونه. خودش يا ديگران نميگذارن. احتمالا کامنتهايی خيلی رنجيده اش کرده بود. چون آخرين پستهای موجود اصلا کامنت نداشتن.ه
چه پر تلاطمه اين دنيا و چه گسترده و يکپارچه شده که من و شايد خيليهای ديگه، از صبح تا نزديک به سه بعد از ظهر در جريان نوسانات و آشفتگيهای آدمی ديگه در يکطرف ديگه ی دنيا قرار بگيريم. دنيای عجيبيه. کاش آدمها، در دنيای مجازی، بهم شمشير نميزدن. کاش از کنار غرفه ی هم رد ميشدن و از هر جا که خوششون ميومد خوراکی ميخريدن و اگه غرفه ای رو دوست نداشتن، فحش و بد و بيراه به غرفه دار نميگفتن. و ميگذاشتن تا هر کسی بياد و انتخابهای خودش رو در اين دنيا بکنه. آخه مگه سر و ته اين زندگی چی هست که هی بخواهيم درستی خودمون رو ثابت کنيم.ه

5 comments:

  1. اتفاقا چند روز پیش هم من و همسرم داشتیم با هم صحبت میکردیم و اون این موضوع رو پیش کشید که چقدر توی ایران سعی میکرده که خودش رو به همه ثابت کنه. ثابت کنه که میتونه دانشگاه قبول بشه, ثابت کنه که میتونه فوق لیسانس قبول بشه, ثابت کنه که میتونه خونه بخره ....... و این که از وقتی که اومده اینجا تصمصم گرفته که رفتارش رو عوض کنه و درنتیجه چقدر به آرامش رسیده! راستش من هم از خوندن پست خانم روانی پور متعجب شدم. البته من پست اصلیش رو ندیدم. فقط دیدم که جای یک پست خالیه و بعد هم دیدم که خداحافظی کرده ضمن گله ای از ادمهایی که بهش حرفهای نامربوط زدن و... یک بار دیگه هم گفتم که از خواندن این وبلاگها حداقل چیزی که یاد گرفتم این بوده که اگر با کسی مخالف هستم بدون گذاشتن هیچ کامنت و ردپایی بگذرم. با خوندن پست خانم روانی پور فهمیدم که تصمصمم درست بوده. ه

    ReplyDelete
  2. این که آدم بتونه نظرش را حتی اگر مخالف هست، طوری مطرح کنه که باعث رنجش نشه و به طرف مقابل بی احترامی نکنه، یک هنره. ه

    از بابت رنجشی که برای خانم روانی پور درست شده، متاسف شدم.ه

    ReplyDelete
  3. اتفاقا قبل از اينكه بيام تو نت داشتم با يكي از دوستاي خوبم تلفني صحبت مي كردم در مورد همين مدل برخورد ايراني جماعت كه متاسفانه يه اپيدميه خيلي مزمنه.ما فكر مي كنيم كه حقمونه كه به عقايد ديگران توهين كنيم اگه مطابق ميلمون نبود.پشت سر بقيه صفحه بزاريم و طرف رو بد جلوه بديم اگه مثل ما رفتار نكرد.هزار سال ديگه ام اگه بگذره همين مدل مي مونيم.چقدر دلم براي خودم مي سوزه كه تو اين خراب شده ام.

    ReplyDelete
  4. خیلی خوب حال خانم روانی پوررو درک می کنم. خودت در جریان هستی که توی چند تا پستی که در مورد همجنس بازا و یا جانبازان نوشتم چه اتفاقی افتاد. متاسفانه دنیای نت اینجوریه. کاش بتونیم حرف همو بشنویم و به همدیگه احترام بگذاریم

    ReplyDelete
  5. Bebakhshid Roozberouze aziz vali ino bayad begam , Ensafan "tavalodi digar" kheili eshtebah mikoni, enteghad ba biehterami kheli fargh mikone, man shayad az harfhaye to dar morede hamjens bazanva janbazan enteghad kardam ya zire soal bordam vali hich jaai biehterami nakradm :-( In internet mesle hamechiz khoobi o badi haye khodesho dare vali adam vaghti weblog minevise mitooni tahamolesho dar morede shendan harf mokhalef ham mahak bezane, va man motmaen hastam ke in chizi nabood ke khanoom moonirou narahat kard balek biadami fahashi va gheyre manteghi boodan bazi kamentaha bood
    Shahram az abadeh

    ReplyDelete