Tuesday, September 16, 2008

مخرج مشترک

عصر داريم با روشی رياضی ميخونيم. تقسيم کسرها. ميبينم که داره مخرج کسرها رو يکی ميکنه و مخرج مشترک ميگيره. ای داد ای بيداد! روشی چکار ميکنی؟ مخرج مشترک مال جمع و تفريق کسرهاست نه مال تقسيم. بدبخت شديم! بيچاره شديم! پس فردا امتحانه و تو همه چيز يادت رفته. روشی ميگه که مامان همينجوريه و من ميرم توی حرفش که گوش کن به من و شروع ميکنم به توضيح اينکه چه جوری در کسر مقسوم عليه، صورت و مخرج رو جابجا ميکنيم و در کسر مقسوم ضرب ميکنيم. دوباره مياد بگه مخرج ها رو بايد يکی کنيم که من ديگه از کوره در ميرم و در حاليکه دلم مثل سير و سرکه ميجوشه که نميرسيم همه ی درسها رو دوره کنيم، ميگم "چرا حرف منو قبول نميکنی، چرا به حرف من گوش نميدی، هی حرف خودت رو ميزنی، فکر ميکنی خودت درست ميگیی. من هرچی باشه رياضی کلاس پنجم رو بلدم و ..." آتشفشان درونم رو سرش خالی ميکنم و اونم زير اين آوار مچالهو ساکت ميشه. بعد هم برای اينکه برگ برنده رو بذارم روی ميز، ميگم " حالا حرف منو قبول نميکنی بيا از روی کتاب ميخونيم." کتاب رو باز ميکنيم و ميريم سر درس تقسيم کسرها و بعد در کمال تعجب ميبينم که روش تدريس کتاب اينه که مخرجها رو يکی ميکنيم و جواب ميشه کسری که صورتش صورت مقسومه و مخرجش، صورت مقسوم عليه. باز هم مطمين نيستم که کتاب درست ميگه. خودم حساب ميکنم و ميبينم که جواب مثل هم ميشه و تازه منطقش رو ميفهمم. خوب همانطور که بايد حدس بزنين، شرمنده شدم. خيلی شرمنده شدم. از روشی معذرت ميخوام برای اينکه بهش فرصت ندادم که حرفش رو بزنه . اعتراف ميکنم که به اندازه ی کافی فکر نکردم و شلوغش کردم. برای اينکه حرفش رو خوب نفهميده، قضاوت کردم. ه
چرا هر روز روشهای کتابهای درسی رو عوض ميکنن، مگه همون صورت در مخرج، مخرج در صورت که ما خونده بوديم چه اشکالی داشت؟
سوال ديگه، چرا ما وقتی يکی چيزی ميگه که بنظر بر خلاف اوني که ما فکر ميکنيم مياد، اول سعی نميکنيم حرف اونو خوب بفهميم و بعد نتيجه بگيريم؟ مخصوصا اگر طرف بچه مون باشه و موضوع تقسيم کسرها باشه که فکر ميکنی توش خدايی و حتما بهتر از دخترت اونو ميدونی. ه
خوب، تموم شد. حالا شما هر چی دلتون ميخواد به من بگين.ه

9 comments:

  1. وای از فکر اینکه باید با باربدم بشینم و همه این کارایی که تو می کنی انجام بدم دلم هری ریخت پائین. خسته نباشی خانم ایشالا که امتحانا خوب بشن و خستگی از تنت دربیاد.

    ReplyDelete
  2. مهم اینه که خودت درستو یادگرفتی. دیگه لازم نیست ماها چیزی بهت بگیم. همه این ها به خاطر خستگیها و کم خوابی های اخیره. اینقدر انرژی رو اون فسقلی میذاریم که دیگه برای دیگران انرژی نداریم (خودم رو هم میگم ). هردوتون موفق باشید.

    ReplyDelete
  3. پيمانه جون
    خدا ميدونه تا وقتی باربد بخواد نقسيم کسرها رو بخونه چند بار روشش عوض شده

    افروز جان
    با اين دو تا معلم دو ساله و دهساله که من دارم، شبانه روز درس ميگيرم و باز تموم نميشه. اگه بخواهيم درس بگيريم ها، پدری و مادری به اندازه ی ده تا پی اچ دی درس داره.

    ReplyDelete
  4. به نظر من هیچ کاری به سختی تدریس کردن نیست به خصوص اگه مسئله برای خودت بدیهی یا آسون باشه.برای همینه که معلمها کلی دوره میبینن تا یه چیزِ خیلی آسون رو به بچه ها یاد بدن.من که هیج موقع نمیتونم معلم خوبی بشم.

    ReplyDelete
  5. من که هیچ کدوم از اینها یادم نمونده.باز بارک الا به تو

    ReplyDelete
  6. وقتی درس می خوندیم حتی تو دبیرستان هندسه و جبرو... ،بابام آنقدر همه چی یادش بود که من غبطه می خوردم فکر می کردم که من درسهای پارسال یادم نیست و همیشه دوست داشتم منم وقتی بچه داشتم اینقدر وارد باشم ولی افسوس.زیاد غصه نخور این مشکل همه است فکر می کنم تو فرایند زایمان یه سری از سلولهای مغزمون مردن!!!!

    ReplyDelete
  7. دلیلش اینه که ما یه چیزی تو وجودمون داریم به نام ذهن که نمی‌خواد تغییر کنه. می‌ترسه از اینکه قبول کنه اشتباه کرده. چون در این صورت نمی‌تونه تکیه‌گاه ما قرار بگیره. در صورتی‌که این موجود یعنی ذهن، یک چیز ساختگی و موهومه. وجود اصلی ما کاملا با اون متفاوته. ما خودمونیم نه ذهنمون. ذهن می‌دونه که به محض اینکه بفهمیم چه کلاه گشادی اینهمه سال سرمون کرده، دیگه بهش محل نمی‌ذاریم و وجودمون رو جاری می‌کنیم. اینجوری بازتر می‌شیم و مسائل را با پیش‌زمینه‌های قبلی تحلیل نمی‌کنیم. به هر چیز به عنوان واقعیتی در زمان حال نگاه می‌کنیم. و ذهن می‌دونه که اینجوری اون نابود می‌شه. لذا لجاجت می‌کنه و تلاش می‌کنه با توجیه خودش رو زنده نگه داره.

    ReplyDelete
  8. خدا موش و گوجه ی خونه ی شما رو حفظ کنه

    ReplyDelete
  9. از همه ممنونم.حرفهای شما، يکجوری، تجربه ام رو کاملتر ميکنه

    آقای اميدوار
    اين ذهن را مدتيه که وجودش رو کشف کردم و از وقتی که حداقل فهميدم که هست و به خودم يادآوری ميکنم که اون، من نيستم گشايشهايی برام حاصل شده
    ولی خوب توجه، پشتکار و زمان ميخواد تا خوب بشناسمش و از همه مهمتر در لحظه بنوتم اونو از خودم تشخيص بدم.

    ReplyDelete