Monday, December 15, 2008

قرار ملاقاتی با خودم

بيست دقيقه مونده تا کلاس يوگا در شرکت. روزهای دوشنبه در وقت ناهار برامون کلاس يوگا گذاشتن. خيلی دوستش دارم. معلممون هم دختر فوق العاده ايه. از اون آدمهايی که انگار ميدونه کيه و چی ميکنه. و حضور داره در نگاهش، در کلامش. حضور داره با آرامش. آدمی که بودن در فضايی که هست، حس خوبی بهت ميده. فقط بودنش.ه
روزهای دوشنبه يک قرار ملاقات مهم دارم. قرار ملاقات با خودم. با تنم، با وجودم. در انتظارشم. اوهم در انتظار منه. ميخوام برم در سکوت و آرامش، فقط با ماهيچه های بدنم باشم که هرروز از صبح تا شب، همه کار برام ميکنن. بدون اينکه بهشون توجه کنم. در قرار ملاقاتمون، ميتونم همراه با ماهيچه ام کشيده بشم. بکشمش و کشيده شدنش رو ذره ذره حس کنم. ه
بعد از يکهفته که ريه هايم مرتب، اکسيژن رو فرو بردن و دی اکسيد کربن رو خارج کردن، ميخوام حالا همراه با اکسيژن برم توی ريه ام و با دی اکسيد کربن بيام بيرون و ريه ام را برای تمام اين زحمتش نوازش کنم. ه
عاشق اون سپاسی هستم که در پايان کلاس، همراه با معلم ميکنم از خودم که در اين کلاس شرکت کردم و از بدنم که مرا همراهی کرد و از تمام کسانی که در فضای کلاس انرژی شون رو به انرژی های من پيوستند.ه
فقط من و تو هستيم در چهل و پنج دقيقه ی آينده. فقط من و تو ای بدن عزيز و دوست داشتنيم. ای همراه بی توقع و مهربانم. دلم ميخواهد که هر روز زمانی را با تو باشم. فقط با تو. ه

3 comments:

  1. پریسا بهت حسودیم شد. چقدر خوبه که این چهل و پنج دقیقه رو داری و چقدر بهتره که اینقدر خوب حضورش رو احساس می کنی و نمی گذاری مثل خیلی روتین های دیگه زندگی فقط بیاد وبگذره. بهت خوش بگذره

    ReplyDelete
  2. امیدوارم که بهت خوش گذشته باشه. چه موقعیت آرامش بخشی را فراهم کرده شرکتتون. ه

    ReplyDelete
  3. چقدر عالي.اوقات خوشي داشته باشي.دلم براي خودم تنگ شد.

    ReplyDelete