Tuesday, December 16, 2008

مادرانه

وقتی مامانم اينها يا هر کسی برای عروسيم آرزو ميکرد ميگقتم برای چی از اين آرزوها برای دخترها دارين. چرا وقتی برای دخترها آرزو ميکنين، نميگين، فارغ التحصيل بشه، دکترا بگيره، استاد بشه، رييس جمهور بشه. يک موقعهايی که خيلی آتيشم تند بود، که ساعتها بحث و جدل ميکردم.( همون موقعی که يِک نامه ی بلند بالا برای مجله ی دانشمند نوشتم که چرا دختر ها بايد در طرح کاد، خياطی بکنن. نامه ای که چاپ هم نکردن.) بعدا ديگه بحث نميکردم ولی همين نظر رو داشتم که نبايد اوج آرزوی ما برای بچه ها عروسيشون باشه.ه
###
حالا چی شد که وقتی توی ماشين فرامرز آصف ميخونه که
گل روي تازه عروس مثل روي ماهه
شاه دوماد مثل عقيق تازه و تابانه
آره امشب نورچشمم ميره سوي خانه
تو چشاشون برق اميد، عشقه و ايمانه
روشی رو در لباس عروسی تصور ميکنم، قلبم از شوق فشرده ميشه و اشکم سرازير ميشه؟
از ته قلب آرزو ميکنم که اون روز رو در کنار بابايی ببينم؟
و فکر ميکنم که اون روز دخترم ديگه پرکشيده به سوی زندگی خودش؟
در همون لحظه، کمی سعی کردم که در لباس فارغ التحصيلی تصورش کنم ولی نه، اون يکی خيلی خوشمزه تر بود.ه

چی شد پس؟
###
بابايی نفهمه اينها رو نوشتم چون هيچ خوشش نمياد باب عروسی و داماد و اينها توی خونه ی ما باز بشه. اگر يک وقت خودمون دوتا هم در موردش صحبت کنيم ميگه اين حرفها رو اصلا نزن. ميگه دخترهام رو ميخوام ترشی بندازم.ه
بابايی نگران نباش، کوزه ی ترشی رو سفارش دادم، تا موقعش برسه، آماده ميشه و جفنشون رو مياندازيم توش.ه

4 comments:

  1. khob baba ha hamishe mikhan dokhtara ro torshi bendazan. mesle babaye khodam...man ham az in mozu kamelan khosh halam:D

    ReplyDelete
  2. واقعا هم عروسی یه شور و حال دیگه ای داره. نمیدونم فقط فرهنگ ماست یا همه همینجورین.

    ReplyDelete
  3. قربونت برم حق داري. منم دقيقا" مثل خودت بودم و حالم بد ميشد وقتي كسي ميگفت انشالله عروسيت. ولي وقتي سفيد برفي ده روزه بود خواب عروسيش رو ديدم . باورت ميشه؟ به همين سادگي

    ReplyDelete
  4. چقدر دلم هواي عروسي کرد.ايشالا به آرزوت مي رسي و فرشته هات رو عروس مي کني.

    ReplyDelete